( 101 )سوره قارعه اين سوره در مكه نازل شده و داراى 11 آيه است.

محتوى و فضيلت سوره قارعه

اين سوره به طور كلى از معاد و مقدمات آن سخن مى‏ گويد ، با تعبيراتى كوبنده و بيانى تكان دهنده ، و انذار و هشدارى صريح و روشن ، و سرانجام انسانها را به دو گروه تقسيم مى‏ كند ! گروهى كه اعمالشان در ميزان عدل الهى سنگين است ، و پاداششان زندگانى سراسر رضايت بخش در جوار رحمت حق و گروهى كه اعمالشان سبك و كم وزن است و سرنوشت شان آتش داغ و سوزان جهنم.

نام اين سوره يعنى قارعة از آيه اول آن گرفته شده است.

در فضيلت آن همين بس كه در حديثى از امام باقر(عليه ‏السلام‏) مى‏ خوانيم : من قرأ القارعة آمنه الله من فتنة الدجال ان يؤمن به ، و من قيح جهنم يوم القيامة ان شاء الله : كسى كه سوره قارعه را بخواند خداوند متعال او را از فتنه دجال و ايمان آوردن به او حفظ مى‏ كند ، و او را در قيامت از چرك جهنم دور مى ‏دارد انشاء الله.

سورة القارعة

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْقَارِعَةُ(1) مَا الْقَارِعَةُ(2) وَ مَا أَدْرَاك مَا الْقَارِعَةُ(3) يَوْمَ يَكُونُ النَّاس كالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ‏(4) وَ تَكُونُ الْجِبَالُ كالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ‏(5) فَأَمَّا مَن ثَقُلَت مَوَزِينُهُ‏(6) فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(7) وَ أَمَّا مَنْ خَفَّت مَوَزِينُهُ‏(8) فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ(9) وَ مَا أَدْرَاك مَا هِيَهْ‏(10) نَارٌ حَامِيَةُ(11)

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده مهربان

1 -آن حادثه كوبنده،

2 -و چه حادثه كوبنده ‏اى ؟!

3 -و تو چه مى‏ دانى كه حادثه كوبنده چيست ؟

4 -روزى كه مردم مانند پروانه ‏هاى پراكنده به هر سو مى‏ دوند.

5 -و كوهها مانند پشم رنگين حلاجى شده مى‏ گردد.

6 -(در آن روز ) كسى كه ترازوهاى اعمالش سنگين است .

7 -در يك زندگى خشنود خواهد بود.

8 -و اما كسى كه ترازوهايش سبك است.

9 -پناهگاهش هاويه ( دوزخ ) است.

10 -و تو چه مى‏ دانى هاويه چيست ؟

11 -آتشى است سوزان.


تفسير : حادثه كوبنده!

در اين آيات كه در وصف قيامت است ، نخست مى ‏فرمايد : آن حادثه كوبنده ... ( القارعة).

چه حادثه كوبنده ‏اى است ؟ ! ( ما القارعة).

و تو چه مى‏دانى كه حادثه كوبنده چيست ؟ ( و ما ادراك ما القارعة).

قارعة از ماده قرع ( بر وزن فرع ) به معنى كوبيدن چيزى بر چيزى است ، به گونه ‏اى كه صداى شديد از آن برخيزد تازيانه و چكش را نيز به همين مناسبت مقرعة گويند بلكه به هر حادثه مهم و سخت قارعة گفته مى‏ شود ( تاء تانيث در اينجا ممكن است اشاره به تاكيد باشد ) .

با تعبيراتى كه در آيه دوم و سوم آمده كه حتى به پيامبر اكرم (صلى‏ الله ‏عليه‏ وآله ‏وسلّم‏) مى‏ گويد تو چه مى‏ دانى آن حادثه سخت و كوبنده چيست ، روشن مى ‏شود كه اين حادثه كوبنده بقدرى عظيم است كه ابعادش به فكر هيچكس نمى ‏رسد.

به هر حال بسيارى از مفسران گفته ‏اند كه قارعة يكى از نامهاى قيامت است ، ولى درست روشن نساخته ‏اند كه آيا اين تعبير اشاره به مقدمات قيامت مى ‏باشد كه عالم دنيا درهم كوبيده مى‏ شود ، خورشيد و ماه تاريك مى‏ گردد ، و درياها برافروخته مى‏ شود ، اگر چنين باشد انتخاب نام قارعة براى اين حادثه دليلش روشن است .

و يا اينكه منظور مرحله دوم ، يعنى مرحله زنده شدن مردگان ، و طرح نوين در عالم هستى است ، و تعبير به كوبنده به خاطر آن است كه وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را مى‏ كوبد.

آياتى كه بعد از آن آمده بعضى تناسب با حادثه تخريب جهان دارد ، و بعضى متناسب با زنده شدن مردگان است ، ولى روي هم رفته احتمال اول مناسبتر به نظر مى‏ رسد ، هر چند در اين آيات هر دو حادثه پشت سر يكديگر ذكر شده است ( مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن كه از قيامت خبر مى ‏دهد ) .

سپس در توصيف آن روز عجيب مى ‏گويد : همان روزى كه مردم مانند پروانه‏ هاى پراكنده و حيران و سرگردان به هر سو مى‏ روند ( يوم يكون الناس كالفراش المبثوث).

فراش جمع فراشة بسيارى آن را به معنى پروانه مى‏ دانند ، بعضى نيز آن را به معنى ملخ تفسير كرده ‏اند ، و ظاهرا اين معنى از آيه 7 سوره قمر كه مردم را در آن روز به ملخهاى پراكنده تشبيه مى‏ كند گرفته شده ( كانهم جراد منتشر ) و گرنه معنى لغوى آن همان پروانه است .

به هر حال تشبيه به پروانه به خاطر آن است كه پروانه ‏ها معمولا خود را ديوانه‏ وار به آتش مى ‏افكنند و مى‏ سوزانند ، بدكاران نيز خود را در آتش جهنم مى‏ افكنند.

اين احتمال نيز دارد كه تشبيه به پروانه اشاره به حيرت و سرگردانى خاصى است كه در آن روز بر همه انسانها مستولى مى‏ شود.

و اگر فراش به معنى ملخها باشد تشبيه مزبور به خاطر اين است كه مى‏ گويند بسيارى از پرندگان به هنگام حركت دستجمعى در مسير معينى پرواز مى‏ كنند ، جز ملخها كه در حركت گروهى مسير مشخصى ندارند و هر كدام به سوئى پيش مى‏ روند ! باز اين سؤال در اينجا مطرح است كه اين حيرت و سرگردانى و پراكنده ‏گى و وحشت و اضطراب بر اثر حوادث هولناك پايان جهان است ، و يا آغاز قيامت و حشر و نشر ؟ پاسخ اين سؤال از آنچه در بالا گفتيم روشن مى ‏شود .

سپس به سراغ يكى ديگر از اوصاف آنروز رفته مى‏ افزايد : و كوهها مانند پشم رنگين حلاجى شده خواهد بود ( و تكون الجبال كالعهن المنفوش).

عهن ( بر وزن ذهن ) به معنى پشم رنگ شده است.

و منفوش از ماده نفش ( بر وزن نقش ) به معنى گستردن پشم است كه معمولا به وسيله ابزار مخصوص حلاجى و زدن پشم انجام مى‏ گيرد .

سابقا گفته ‏ايم كه طبق آيات مختلف قرآن كوهها در آستانه قيامت نخست به حركت درمى‏ آيند بعد درهم كوبيده و متلاشى مى‏ گردند و سرانجام به صورت غبارى در آسمان درمى‏ آيند كه در آيه مورد بحث آن را تشبيه به پشمهاى رنگين حلاجى شده كرده است ، پشمهائى كه همراه تندباد حركت كنند و تنها رنگى از آنها نمايان باشد ، و اين آخرين مرحله متلاشى شدن كوهها است.

اين تعبير ممكن است اشاره به رنگهاى مختلف كوهها نيز باشد ، چرا كه كوههاى روى زمين هر كدام رنگ خاصى دارند .

به هر حال اين جمله گواه بر آن است كه آيات فوق از مراحل نخستين قيامت يعنى مرحله ويرانى و پايان جهان سخن مى‏ گويد.

بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسيم آنها به دو گروه پرداخته ، مى‏ فرمايد : اما كسى كه ترازوهاى عملش سنگين است ... ( فاما من ثقلت موازينه).

او در يك زندگى سراسر رضايت‏بخش خواهد بود ( فهو فى عيشة راضية).

و اما كسى كه ترازوهايش سبك است ... ( و اما من خفت موازينه).

جايگاه و پناهگاهش دوزخ است ( فامه هاوية).

و تو چه دانى هاويه و دوزخ چيست ؟ ! ( و ما ادراك ماهيه).

آتشى است سوزان ! ( نار حامية).

موازين جمع ميزان به معنى وسيله سنجش است ، اين واژه نخست در وزنهاى مادى به كار رفته ، سپس در موازين و مقياسهاى معنوى نيز استعمال شده است.

بعضى معتقدند كه اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانى و قابل وزن درمى‏ آيد ، و راستى آنها را با ترازوهاى سنجش اعمال مى‏ سنجند.

اين احتمال نيز داده شده كه خود نامه اعمال را وزن مى‏ كنند اگر اعمال صالحى در آن نوشته شده است سنگين است و گرنه سبك وزن ، يا بى وزن است.

ولى ظاهرا نيازى به اين توجيهات نيست ، ميزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى كه داراى كفه‏ هاى مخصوص است نمى ‏باشد ، بلكه به هر گونه وسيله سنجش اطلاق مى‏ شود ، چنانكه در حديثى مى‏ خوانيم : ان امير المؤمنين و الائمة من ذريته (عليهم‏السلام‏) هم الموازين : امير مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند .

و در حديثى از امام صادق (عليه‏ السلام‏) آمده است كه وقتى از معنى ميزان سؤال كردند.

در پاسخ فرمود : الميزان العدل ! : ترازوى سنجش همان عدل است.

به اين ترتيب وجود اولياء الله يا قوانين عدل الهى مقياسهائى هستندكه انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مى‏ كنند ، و به همان اندازه كه با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است ! روشن است كه منظور از سبكى و سنگينى ميزان به معنى سنگينى خود ترازوهاى سنجش نيست ، بلكه وزن چيزهائى است كه با آن مى‏ سنجند.

ضمنا تعبير به موازين به صورت صيغه جمع به خاطر آن است كه اولياى حق و قوانين الهى هر كدام يكى از ميزانهاى سنجشند ، و از اين گذشته تنوع صفات و اعمال آدمى ايجاب مى‏ كند كه هر كدام را با ميزانى بسنجند ، و الگوها و ترازهاى سنجش متفاوت باشد.

راغب در مفردات مى‏ گويد : ميزان در قرآن مجيد گاهى به صورت مفرد ، و گاه به صورت جمع آمده ، در صورت اول ناظر به كسى است كه حساب مى‏ كند ، يعنى خداوند يكتا ، و در صورت دوم ناظر به حساب شوندگان است .

بعضى از مفسران نيز گفته ‏اند كه موازين جمع موزون است ، يعنى عملى كه آن را وزن مى‏ كنند ، بنابر اين سنگين و سبك بودن موازين به معنى سنگين و سبك بودن خود اعمال است ، نه سبك و سنگين بودن ترازوها.

البته نتيجه هر دو يكى است ولى از دو راه مختلف.

در اين زمينه شرح بيشترى در ذيل آيه 8 و 9 سوره اعراف ( جلد 6 صفحه90)و همچنين ذيل آيه 105 كهف ( جلد 12 صفحه 567 ) و ذيل آيه 102 سوره مؤمنون ( جلد 14 صفحه 328 ) ذكر كرده‏ ايم.

تعبير به عيشة راضية ( زندگى خشنود ) تعبير بسيار جالب و رسائى است از زندگى پر نعمت و سراسر آرامش بهشتيان در قيامت ، اين زندگى آنقدر رضايت بخش است كه گوئى خودش راضى است يعنى بجاى اينكه مرضية گفته شود براى تاكيد هر چه بيشتر بجاى اسم مفعول ، اسم فاعل به كار رفته است.

و اين امتياز بزرگ مخصوص زندگى آخرت است ، چرا كه زندگى دنيا هر قدر مرفه و پر نعمت و توأم با امن و امان و رضايت و خشنودى باشد باز از عوامل ناخشنودى خالى نيست ، تنها زندگى آخرت است كه سراسر رضايت و خشنودى و آرامش و امنيت و مايه جمعيت خاطر مى‏ باشد .

تعبير به ام در جمله فامه هاوية به خاطر اين است كه ام به معنى مادر است ، و مى ‏دانيم مادر پناهگاهى است براى فرزندان كه در مشكلات به او پناه مى‏ برند ، و نزد او مى ‏مانند ، و در اينجا اشاره به اين است كه اين گنهكاران خفيف الميزان محلى براى پناه گرفتن جز دوزخ نمى‏ يابند ، واى به حال كسى كه پناهگاهش جهنم باشد ! بعضى نيز گفته ‏اند معنى ام در اينجا مغز است ، زيرا عرب به مغز سر ام الرأس مى‏ گويد ، بنابر اين معنى آيه چنين مى ‏شود كه آنها را با سر در جهنم مى‏ افكنند ، ولى اين احتمال بعيد به نظر مى‏ رسد زيرا در اين صورت آيه بعد و ما ادراك ماهيه ( تو چه مى‏دانى آن چيست ) مفهوم درستى نخواهد داشت.

هاوية از ماده هوى به معنى افتادن و سقوط كردن است ، و آن يكى از نامهاى دوزخ مى‏ باشد ، چرا كه گنهكاران در آن سقوط مى‏ كنند ، و نيز اشاره به عمق آتش دوزخ است.

و اگر ام را در اينجا به معنى مغز بگيريم هاويه به معنى سقوط كننده مى ‏باشد ، ولى تفسير اول صحيحتر و مناسبتر به نظر مى ‏رسد.

حامية از ماده حمى ( بر وزن نفى ) به معنى شدت حرارت است و حامية در اينجا اشاره به سوزندگى فوق العاده آتش دوزخ است .

به هر حال اين جمله كه مى‏ فرمايد : تو چه مى‏ دانى هاويه چيست ؟ هاويه آتش سوزان است تاكيدى است بر اين معنى كه عذاب قيامت و آتش دوزخ فوق تصور همه انسانها است.

نكته : اسباب سنگينى ميزان اعمال

بدون شك ، ارزش همه اعمال نيك و صالحات يكسان نيست ، و با هم تفاوت زيادى دارند ، و به همين جهت در روايات مختلف اسلامى ، روى پاره‏اى از اعمال خير ، تكيه بيشترى شده است ، و آنها اسباب سنگينى ميزان و ترازوى عمل در قيامت شمرده‏ اند .

از جمله در حديثى ، از پيامبر اكرم (صلى ‏الله‏ عليه‏ وآله‏ وسلّم‏) مى‏ خوانيم كه در تفسير لا اله الا الله فرمود: يعنى بوحدانيته لا يقبل الله الاعمال الا بها ، و هى كلمة التقوى يثقل الله بها الموازين يوم القيامة : لا اله الا الله اشاره به وحدانيت خداوند است و هيچ عملى بدون آن پذيرفته نمى ‏شود ، و اين كلمه تقوى است كه ترازوى سنجش اعمال را در قيامت سنگين مى‏ كند.

در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (عليه ‏السلام‏) در باره شهادت به وحدانيت خداوند و نبوت پيغمبر اكرم (صلى‏ الله‏ عليه ‏وآله‏ وسلّم‏) آمده است : خف ميزان ترفعان منه و ثقل ميزان توضعان فيه : ترازوى سنجشى كه شهادتين از آن برداشته شود سبك است ، و ميزانى كه شهادتين در آن گذارده شود سنگين است .

و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه ‏السلام‏) يا امام صادق (عليه ‏السلام‏) مى‏ خوانيم : ما فى الميزان شى‏ء اثقل من الصلوة على محمد و آل محمد : در ميزان عمل چيزى سنگينتر از درود فرستادن بر محمد و آل محمد نيست و در ذيل روايت مى‏ فرمايد : افرادى در قيامت در پاى ميزان عمل قرار مى ‏گيرند و كفه اعمالشان سبك است ، سپس درود بر محمد و آل محمد را در آن مى‏ نهند و سنگين مى ‏شود .

جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه ‏السلام‏) مى ‏خوانيم : من كان ظاهره ارجح من باطنه خف ميزانه ! : هر كس ظاهرش از باطنش بهتر باشد ميزان عملش در قيامت سبك خواهد بود!.

اين بحث را با سخنى از سلمان فارسى كه در حقيقت چكيده وحى و سنت است پايان مى‏ دهيم ، در اين حديث مى‏ خوانيم : كسى از طريق تحقير به سلمان گفت : تو كيستى ؟ و چيستى ؟ ارزشى ندارى سلمان در پاسخ گفت : اما اولى و اولك فنطفة قذرة و اما آخرى و آخرك فجيفة منتنة فاذا كان يوم القيامة و نصبت الموازين فمن ثقلت موازينه فهو الكريم و من خفت موازينه فهو اللئيم :

اما آغاز وجود من و تو نطفه آلوده‏اى بوده ، و پايان من و تو مردارى گنديده بيش نيست ، هنگامى كه روز قيامت فرا رسد و ترازوهاى سنجش اعمال نصب گردد ، هر كس ترازوى عملش سنگين بود شريف و بزرگوار است ، و هر كس ترازوى عملش سبك بود پست و لئيم است.

خداوندا ! ترازوى عمل ما را با محبت محمد و آل محمد سنگين فرما.

پروردگارا ! وصول به عيشة راضية جز با لطف تو ميسور نيست ، خودت در اين راه به ما كمك كن.

بارالها ! آتش دوزخت سخت سوزان است و ما را تاب تحمل نيست ، آن را با آب مرحمت و كرمت بر ما خاموش گردان .

آمين يا رب العالمين .

پايان سوره قارعة.